🔴✍️ #انجمن_ادبی_ اسدالله_خان برای مهتاب (سهم «طُ»)




پیش پایت شعر دم کردم بنوشی, نوشِ جان
کاش اینجا با من و با ما بجوشی, نوشِ جان
گو هوا سرد است اما باک از سرما نکن
این غزل را گرم می گویم بپوشی, نوشِ جان
چون که میلت باشد امشب تا سحر بیدار باش
شعر و موسیقی کنارت باده نوشی, نوشِ جان
از بلای بی کسی, هر لحظه جانم در عذاب
رنج بی حَد دارد این خانه به دوشی, نوشِ جان
شعرهایم خادمت هستند,ترسیمت کنند
دلبری بالابلند و سخت کوشی, نوشِ جان
من برای (سهم «طُ»مهتاب):,شاعر گشته ام
از صفت های قشنگ چشم پوشی, نوشِ جان..
🔴✍️ #انجمن_ادبی_ اسدالله_خان برای مهتاب (سهم «طُ»)



من که آدم نشدم،کاش تو حوّا باشي
همره سادگي اين منِ شيدا باشي
باز دلواپس شيريني گندم نشوي
باز رويا زده ي سيب،مبادا باشي
دل سرما زده ام مأمن بيماري هاست
و تو با آمدنت کاش مسيحا باشي
ماهي ام،ساحت اين تُنگ برايم تَنگ است
و چه سخت است در انديشه ي دريا باشي
سرِّ پنهان من از موي سپيدم پيداست
تو ولي خوب بمان تا که فريبا باشي...


ماهـتابی وسـط شعر تطاوُل می کرد
در دلِ انجمن امـروز غزل گُل می کرد
گِرِه روسریش شُل شده آن ماه غـزل
در میانِ چمن او نغمهء بُـلبُل می کرد
چهچه بـوی گُلســتان بـه هـمـراه آورد
وسطِ جمع،درِشیشه یقین شُل می کرد
سُنبلی در وسط انجمــنی برپا بــود
مرکز انجمن آن نشئهء سُنبُل می کرد
کودتا در وسطِ محفلِ گُل برپــا بــود
جُفت وُ جور از کَرمِ آمُل وُ بابُل می کرد
شیخ ما در وسط جمع پریشان وُ ملول
زان غزلخوانی آمـــاده تحــمُل می کرد
وسط انجمن امروز مگــر شب می شد
با غزل ماه غزل داشت چپاوُل می کرد
انجمن ادبی اسدالله خان #غزلیات(غزل :ماه غزل ) ع+ش+ق=عشق : => ــثبتـــ
روسری

عاشق شده مسافرِ راهی شدم که عشق
محتاجِ جلــوه کردنِ ماهی شدم که عشق
رستم شدم به هیبتِ ایرانِ باستان
فرسوده تر به مردنِ چاهی شدم که عشق
مجنون نگاه صخره ی سنگی گواهِ من
آتشفشان به خرمنِ کاهی شدم که عشق
سردارِ جنگلــی که عبث بوده ام دریغ
بیهوده سرسپردهء شاهی شدم که عشق
آماجِ تیرفتنه بجانم نشسته است
عمری به جستجوی پناهی شدم که عشق
آتش بیارو معرکه گردان به روز حشر
محکوم ِ بارِ تلخِ گناهی شدم که عشق
باری به هجر خویش مکافاتمان مکن
این روزها غریقِ نگاهی شدم که عشق
این بند هم رسیدبه پایان وحیف شد
هربند ،بند لنگ پگاهی شدم که عشق


برچسبها:
انجمن ادبی اسدالله خان,
درد تخمی,
فانتوم,
واکسن
ادامه مطلب