.«ـــــــــــثبتـــــ سابق»کاتب ویژه اسدالله خان کاتب <head> <title>انجمن ادبی اسدالله خان

انجمن ادبی اسدالله خان
ادبی ، فرهنگی ، اجتماعی 
قالب وبلاگ

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

در به در دنبال دزد کفشهای خویش بود! *

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست

ولی این وسط جای تو و سی.دی اندی خالی ست! *

همیشه پیشه من عاشقی و رندی بود

که نام دیگر این پیشه هست علافی! *

از نامه سیاه نترسم که روز حشر همراه خویش لاک غلط گیر برده ام! *

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم از آن تاریخ دینم کاملا سوراخ سوراخ است! *

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم اما به من ندادند پایان خدمتم را! *

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز خانمش زنگ زد و گفت شلوغ است نرو! *

گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر بوی جوراب مرا سمت خرابات کشید! *

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای نیفتی و بلوتوثت شبانه پخش شود! *

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد علی الخصوص اگر عضو بیمه هم باشی! *

تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من دو آشنای خفن در کلانتری دارم! *

خم ابروی تو در صنعت تیر اندازی به خدا روی همه اسلحه ها را کم کرد! *

در میخانه ببستند خدایا مپسند شیره کش خانه توپی خودشان باز کنند! *

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت در خانه ویلایی ما سمت لواسان! *

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات بخواست جام می و گفت: این قدر شیره! *

ثواب روزه و حج قبول آن کس برد که فیش حج خودش را فروخت در بازار! *

مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم مخلصانیم رفیقان به خدا، جور کنید!

***

انجمن ادبی اسدالله خان : آینده ایران رهبر نمی خواهد = پبرامون اَبتری برخلاف خیزش سالهای 1388 ، 1396 ، و1398 ، که اقشارخاصی ازجامعه بااهدافی محدود به صحنه آمدند ومثلاً مشروعیت انتخابات رازیرسئوال بردند ویامسائل اقتصادی اقتصادی رادرصدر مطالبات خویش قرارمی دادند، دراعتراضات کنونی ایران ف مردم ازهمه ی اقشار وگروههای اجتماعی شرکت دارند ومطالبات وسیعتری رامطرح ودنبال می کنند. آنچه که درابتداء ، اعتراض به حجاب ومرگ یک دخترجوان بدست پلیس اخلاق بود، اکنون کل رژیم راهدف گرفته است. اگردرآغاز، نشان دادن قدری انعطاف درمسئله ی حجاب واصلاح برخی عملکردهای افراطی رژیم ، ممکن بود معترضین راراضی کند، اکنون آنها به چیزی کمترازعبورازسیستم رضایت نمی دهند. به نظرآنها، اصلاح جامعه و مبارزه بافقروبیکاری وتبعیض وفساد ، جزباتغییررژیم امکانپذیرنیست. جامعه ی ایران ، اکنون به کلاف سردرگمی ازمشکلات تبدیل شده که هیچ راه حلی برای آنها درچهارچوب فعلی متصوّرنیست.

ننگ ما ننگ ما ابتر الدنگ ما

توپ تانک ،نفر بر ... همش طو اُون رهبر

<<<<....ادامه دارد...<<<<

نامردمی، نامرد را بی درد کرده

خاکستری، شایستۀ نامرد کرده

پاییز رسمّی، سبزه ها را زرد آموخت

مسند نشین کارآمدان را سرد کرده

کارآمدان بیکار بیکارند ولگرد

مسند نشین بیکار را ولگرد کرده

حتی به تابستان سوزان کارسردست

می پاشد از هم جمع گرم حاکمان را

پاشیدگی، همبستگی را فردکرده

نامردمی، هر مَرد را بی درد کرده

خـاکستری، شایسـتۀ هـر مَرد کرده

پاییز سمّی، سبزه ها را زرد دارد

پائیز کارآمد شده چون زرد کرده

کارآمد بیکار را ولگردی دارد

خون بهاران را زمستان گَرد کرده

حتی به تابستان سردی نماید

می پاشد از هم جمع را شبگرد کرده

مردم فریبی، شیوهء نامرد مانست

نامردمی، نامرد را نامرد کرده

ایرانیان ، شایستۀ آفاق موجند

پاییز رنگِ ، سبزه ها را زردکرده

مسند نشین خودکامگی ترویج دارد

ترویج این مسند نشین ولگرد کرده

خون بهاران در زمستان سرخ تر شد

حتی به تابستان سوزان سردکرده

می پاشد از هم جمع این مسند نشین را

پاشیدگی، همبستگی را فرد کرده


موضوعات مرتبط: خبر، سیاسی، غزل، طنز تلخ، شعر، طنز(فکاهی)  جُک، ـــــــثبتـــــ
برچسب‌ها: انجمن ادبی اسدالله خان, انگولک, ایران, حافظ
ادامه مطلب
[ دوشنبه بیست و یکم آذر ۱۴۰۱ ] [ 18:23 ] [ ـــــثبتـــــ ] [ ]

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

در به در دنبال دزد کفشهای خویش بود! *

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست

ولی این وسط جای تو و سی.دی اندی خالی ست! *

همیشه پیشه من عاشقی و رندی بود

که نام دیگر این پیشه هست علافی! *

از نامه سیاه نترسم که روز حشر همراه خویش لاک غلط گیر برده ام! *

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم از آن تاریخ دینم کاملا سوراخ سوراخ است! *

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم اما به من ندادند پایان خدمتم را! *

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز خانمش زنگ زد و گفت شلوغ است نرو! *

گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر بوی جوراب مرا سمت خرابات کشید! *

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای نیفتی و بلوتوثت شبانه پخش شود! *

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد علی الخصوص اگر عضو بیمه هم باشی! *

تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من دو آشنای خفن در کلانتری دارم! *

خم ابروی تو در صنعت تیر اندازی به خدا روی همه اسلحه ها را کم کرد! *

در میخانه ببستند خدایا مپسند شیره کش خانه توپی خودشان باز کنند! *

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت در خانه ویلایی ما سمت لواسان! *

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات بخواست جام می و گفت: این قدر شیره! *

ثواب روزه و حج قبول آن کس برد که فیش حج خودش را فروخت در بازار! *

مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم مخلصانیم رفیقان به خدا، جور کنید!

***

انجمن ادبی اسدالله خان : آینده ایران رهبر نمی خواهد = پبرامون اَبتری برخلاف خیزش سالهای 1388 ، 1396 ، و1398 ، که اقشارخاصی ازجامعه بااهدافی محدود به صحنه آمدند ومثلاً مشروعیت انتخابات رازیرسئوال بردند ویامسائل اقتصادی اقتصادی رادرصدر مطالبات خویش قرارمی دادند، دراعتراضات کنونی ایران ف مردم ازهمه ی اقشار وگروههای اجتماعی شرکت دارند ومطالبات وسیعتری رامطرح ودنبال می کنند. آنچه که درابتداء ، اعتراض به حجاب ومرگ یک دخترجوان بدست پلیس اخلاق بود، اکنون کل رژیم راهدف گرفته است. اگردرآغاز، نشان دادن قدری انعطاف درمسئله ی حجاب واصلاح برخی عملکردهای افراطی رژیم ، ممکن بود معترضین راراضی کند، اکنون آنها به چیزی کمترازعبورازسیستم رضایت نمی دهند. به نظرآنها، اصلاح جامعه و مبارزه بافقروبیکاری وتبعیض وفساد ، جزباتغییررژیم امکانپذیرنیست. جامعه ی ایران ، اکنون به کلاف سردرگمی ازمشکلات تبدیل شده که هیچ راه حلی برای آنها درچهارچوب فعلی متصوّرنیست.

ننگ ما ننگ ما ابتر الدنگ ما

توپ تانک ،نفر بر ... همش طو اُون رهبر

<<<<....ادامه دارد...<<<<


موضوعات مرتبط: خبر، سیاسی، غزل، طنز تلخ، مناسبت، حکایت،روایت، ادبی- شعر
برچسب‌ها: انجمن ادبی اسدالله خان, انگولک, ایران, حافظ
ادامه مطلب
[ شنبه بیست و یکم آبان ۱۴۰۱ ] [ 9:23 ] [ ـــــثبتـــــ ] [ ]

انجمن ادبی اسدالله خان (انگولک) ایران +حافظ => ابتری(عکس)

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

در به در دنبال دزد کفشهای خویش بود! *

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست

ولی این وسط جای تو و سی.دی اندی خالی ست! *

همیشه پیشه من عاشقی و رندی بود

که نام دیگر این پیشه هست علافی! *

از نامه سیاه نترسم که روز حشر همراه خویش لاک غلط گیر برده ام! *

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم از آن تاریخ دینم کاملا سوراخ سوراخ است! *

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم اما به من ندادند پایان خدمتم را! *

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز خانمش زنگ زد و گفت شلوغ است نرو! *

گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر بوی جوراب مرا سمت خرابات کشید! *

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای نیفتی و بلوتوثت شبانه پخش شود! *

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد علی الخصوص اگر عضو بیمه هم باشی! *

تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من دو آشنای خفن در کلانتری دارم! *

خم ابروی تو در صنعت تیر اندازی به خدا روی همه اسلحه ها را کم کرد! *

در میخانه ببستند خدایا مپسند شیره کش خانه توپی خودشان باز کنند! *

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت در خانه ویلایی ما سمت لواسان! *

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات بخواست جام می و گفت: این قدر شیره! *

ثواب روزه و حج قبول آن کس برد که فیش حج خودش را فروخت در بازار! *

مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم مخلصانیم رفیقان به خدا، جور کنید!


برچسب‌ها: انجمن ادبی اسدالله خان, انگولک, ایران, حافظ
ادامه مطلب
[ پنجشنبه بیست و یکم مهر ۱۴۰۱ ] [ 9:41 ] [ ـــــثبتـــــ ] [ ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اسدالله خان : علاقمند اجتماعی- سیاسی+ سیاست روز +طنز تلخ روزگار نامناسب  بروفق مرادِ  حاکمان و زیر نظر لاشخوران مفسد جهت چپاول اموال و زیر پاگذاشتن (عدالت اجتماعی ) برای نیل به قدرت روز افزونِ دنیای  واپس گرا و اسلامِ به تحریف کشیده شده برای اقتدار گداصفتان تازه به دوران رسیده به مصداق( وای به روزی که گدا معتبر شود) روضه خوان هائی که در سر هرکوچه پاتق گدا ئی خود را به نوچه های خود سرقفلی می دادند تا جای دیگری را در چنته خود در آورند ، امروزه کشور را به خاک سیاه نشانده اند تا تلافی حقارت روزهای گدائی خود را در آورند ، سربازی نرفته اند و مردم  را به اجباری می برند ، نیمی از جامعه را که ناموسان مردم هستند را در درجه دوم از انسانیت محسوب می کنند ، به رسم چپاول خود ساخته ولی امر جامعه جهانی و(حومه) خود راخطاب می کنند .
  مستضعفین عالم را تحریک به ستیزه جوئی می کنند تا در جهان اسم ورسم پیدا کنند .غم واندوه را مسلک خود ساخته ودر پسِ پرده به عیاشی و خوشگذرانی ولذت طلبی پنهانی مشغول باشند حکومت سلطنتی برای خود رقم زده اند تا بر جهانیان سلطه پیدا کنند، این ماه ِ محاق روز از پس پرده بیرون خواهد آمد و رسوائی  چندین ساله خود را عیان خواهد کرد وآنگاه پس از آن جهانیان به تحقیق خواهند فهمید که طشت رسوائی این اَرازل و اُوباش چه خون هائی را به ناحق بر زمین ریخته اند و چگونه خونخواران ندای ننه من قریبم سرداده اند و با نام اسلام و سپر قرار دادن  خون به ناحق ریخته جوانان ، قرآن ها بر سر نیزه کرده اند که اسلام در خطر است و اینک  این مدعیان اسلام خود بزرگترین خطر برای جوامع مذهبی و باطلاق گسترده وعمیقی در جهان ایجاد کرده اند که واقعیت مذهب ومرام را زیر سئوال برده اند .به امید روزی که از تیر های برق در معابر عمومی آویزان شوند .تف وُ لعنت سرتا پایشان را فرا گیرد  .ندای آزادی بشر  در سراسر جهان  به گوش رسد...
لینک دوستان
لینک های مفید