.«ـــــــــــثبتـــــ سابق»کاتب ویژه اسدالله خان کاتب <head> <title>انجمن ادبی اسدالله خان

انجمن ادبی اسدالله خان
ادبی ، فرهنگی ، اجتماعی 
قالب وبلاگ

آنکس که بود مستِ میِ انجمن دی

فریاد برآورده : که در انجمنِ مست شراب است

انجمن بین المللی دی: (بانوان) افزایش مطالبات مردمی روزافزون فریاد آزادی‌خواهی مردم سرانجام اعلی‌حضرت هردمبیل قانع شد که نصب صدراعظم با انتخاب مردم باشد. ولی تاکید کرد که صلاحیت کاندیداها باید با نظر من باشد.بنابراین هردمبیل پنج نفر از چاپلوس‌های درباری را به عنوان کاندیداهای صدراعظمی به مردم معرّفی کرد.

قرار شد این پنج نفر کاندیدا در یک روز از تلویزیون شهر هرت با یکدیگر مناظره کنند.روز موعود در برنامۀ زندۀ تلویزیونی مناظره در لحظه‌ای که مُجری می‌خواست کاندیداها را معرّفی کند،ناگهان بدون اطّلاع قبلی در باز شد و پیرزنی خود را به داخل افکند و رو به مُجری کرد و گفت:

من بهتر از تو و هر کس این پنج نفر را می‌شناسم. لذا اجازه بده من آنان را به مردم معرّفی کنم.

این سخن را گفت و در برنامۀ زندۀ تلویزیونی میکروفون را از مجری گرفت و مشغول معرّفی تک‎تک آنان شد.

یکی از کاندیداها با اعتراض رو به پیرزن کرد و گفت :
شما می‌دانید من کی هستم؟!
پیرزن گفت : بله، پسرم!
شما پسر عمّۀ نرگس سبزی‌فروش هستی. مادرت به قُلدر محلّه معروف بود از بس که سلیطه بود...
شما هم در کودکی خیلی هار بودی!
آفتابه‌های مسی را از مستراح‌‌های مردم می‌دزدیدی و به مسگرها می‌فروختی!!
کاندیدای دومی گفت :
مادر من!...
پیرزن کلام او را قطع کرد و گفت :
شما را هم خوب می‌شناسم.
پسر مَش‌قلی کیسه‌کش هستی! مادرت هم فاطی‌خانم حمومی مسئول نمرۀ خصوصی قسمت زنان بود .خود تو هم در حمّام کفش‌های مشتریان حمّام را واکس می‌زدی و لُنگ‌های خیس را روی پشت بام حمّام پهن می‌کردی. بیشتر تو قسمت زنانه می‌لولیدی! و چشم‌چرانی می‌کردی!! ماشاءاله حالا آدم حسابی شدی، ننه.

سپس پیرزن رو کرد به تریبون کاندیدای سوم تا معرّفی او را آغاز کند،دید هر سه کاندیدای دیگر گریخته‎اند! بنابراین رو به مُجری کرد و گفت : اجازه می‌دهی شما را هم معرّفی کنم؟! مُجری پاسخ داد: نه! مادر! مرا همۀ مخاطبان صداوسیما می‌شناسند. در این هنگام از اتاق فرمان نشست مناظره را به بهانۀ چند دقیقه تنفُّس قطع کردند. پس از قطع برنامه رئیس صداوسیما ،مُجری را احضار کرد و به او گفت: خدا شاهد است اگر از پیرزن بپرسی آیا‌ رئیس صداوسیما را می‌شناسی؟ هر‌ دوتای شما را از صداوسیما بیرون می‌اندازم! بدین ترتیب یک شیرزن آزاده همۀ برنامه‌های عوام‌فریبانۀ اعلی‌حضرت هردمبیل را نقش بر آب کرد!!

صافی صفتان را چــه غم از روز حساب است
بیچــاره بــوَد آن که به رخساره نقـــاب است

دل در گــروِ ظــاهــــر هـــر کـس نتـــوان داد
در دیـده گهـی مــار، همــاننــد طنـــاب است

از واعــظ جــاهــل نتــوان موعظــه آموخت
هـر شعبده ای را نتـــوان گفـت خراب است

اغفـــال بــزرگــیّ عِمــــامــه مشــو هـــرگـــز
وقتی که هــوا موجب تشکیل حبـــاب است

بــا زهـــد ریــایی نـرسـد کس بـه خـــداونــد
میـوه ندهد دست چلاقی کــذاب است

زهـــد و شــرف اهـــل ریـــا در نظـــر خـــلق
دریاچه ی قم دیده ولیکن چو سراب است

تـا دل نشـود پــاک، چــه سـودی؟ ز عبـــادت
چون غزه و لبنان دفتعی که جواب است

آنکـو کـه همــه عمــر خطـــا کـرد و خیــانـت
در نـــزد خـــداونــد، ســزاوار عِقــــاب است

احسان و کــرم خصلت انسـانی محض است
مانند چراغی که به ویرانه ثـواب است

با صــدق و صفــا لطف و وفــا کن تو به میهن
مقبــول خــدا وند یقین روز حساب است

حـاصـل نـدهـد وقـت خـــزان، بــذر عبـــادت
پـاداش عمــل، حرمت تقـــوای شــباب است

تعجیــل بـه هـــر امـــر، شـده نهــی، ولیکـــن
وقـت عمـــل نیـک، ســـزاوار، شــــتاب است

کـــن پـــاک دلــت را که شــوی واقـف اسـرار
گَـرد گنـه مـاسـت کلینیک حجـــاب است

آنکس که بود مستِ میِ انجمن دی

فریاد برآورده در انجمنِ مسـت شـراب است


برچسب‌ها: بانوان, شیر زن, مخزن الاسرار, نظامی
ادامه مطلب
[ پنجشنبه یکم آذر ۱۴۰۳ ] [ 15:50 ] [ ـــــثبتـــــ ] [ ]

وبا " و " عبا "

شنیدم که رندی، به عهدِ قدیم
بیامد به نزدیک شخصی حکیم

بگفتا تو مردی جهاندیده‌ای
در اقصای عالم، تو گردیده‌ای

بفرما که در بینِ نوع بشر
چه دردی بُود بدتر و پر خطر

شنیدم که آن شخصِ نیکو نهاد
جوابِ سوالش، بدین گونه داد

بگفتا که در بینِ نوع بشر
دو بیماریند، پُر ز شرّ و خطر

" وبا " هست اول، بلایی قَدَر
فتد همچو آتش، به نسل بشر

و بعد از " وبا " دردِ دیگر "عباست"
که خود عامل درد و رنج و بلاست

چو شیطان، به زیر عبا پا نهاد
عبا گشت، کانونِ جهل و فساد

عبا را کنون، پرچم جهل دان
فساد و جهالت، بزیرش نهان

چو حاکم شود بر دیاری عبا
در آن نشنوی، غیر صوت عزا

وبا و عبا مثل یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند

وبای جهالت، ز زیر عباست
که خود منشاء درد و رنج و بلاست

امان از "عبا" و امان از "وبا"
که شد ملت ما بدان مبتلا

ایرج میرزا

بانوان (شیر زن) مخزن الاسرار (نظامی) بین الملل

مخزن الاسرار نظامی گنجوی..

پیر زنی را ستمی در گرفت

پیرزنی را ستمی درگرفت دست زد و دامن سنجر گرفت

کای ملک آزرم تو کم دیده‌ام وز تو همه ساله ستم دیده‌ام

شحنه مست آمده در کوی من زد لگدی چند فرا روی من

بیگنه از خانه برویم کشید موی کشان بر سر کویم کشید

در ستــــم آباد زبانم نهاد مُــــهر ستم بر در خانم نهاد

گفت فلان نیم‌شب ای کوژپشت بر سر کوی تو فلانرا که کشت

خانه من جست که خونی کجاست ای شه ازین بیش زبونی کجاست

شحنه بود مست که آن خون کند عربده با پیرزنی چون کند

رطل زنان دخل ولایت برند پیره‌زنان را به جنایت برند

آنکه درین ظلم نظر داشتست ستر من و عدل تو برداشتست

کوفته شد سینه مجروح من هیچ نماند از من و از روح من

گر ندهی داد من ای شهریار با تو رود روز شمار این شمار

داوری و داد نمی‌بیـــنمت وز ستـــم آزاد نمی‌بینمت

از ملــــکان قـوت وُ یاری رسد از تو به ما بین که چه خواری رسد

مال یتیمان ستدن ساز نیست بگذر ازین غارت ابخاز نیست

بر پله پیره‌زنان ره مزن شرم بدار از پله پیره‌زن

بنده‌ای و دعوی شاهی کنی شاه نه‌ای چونکه تباهی کنی

شاه که ترتیب ولایت کند حکم رعیت برعایت کند

تا همه سر بر خط فرمان نهند دوستیش در دل و در جان نهند

عالم را زیر و زبر کرده‌ای تا توئی آخر چه هنر کرده‌ای

دولت ترکان که بلندی گرفت مملکت از داد پسندی گرفت

چونکه تو بیدادگری پروری ترک نه‌ای هندوی غارتگری

مسکن شهری ز تو ویرانه شد خرمن دهقان ز تو بیدانه شد

زامدن مرگ شـــماری بکن میرسدت دست حصاری بکن

عدل تو قندیل شب افروز تست مونس فردای تو امروز تست

پیرزنانرا بسخن شاد دار و ین سخن از پیرزنی یاد دار

دست بدار از سر بیچارگان تا نخوری پاسخ غمخوارگان

چند زنی تیر بهر گوشه‌ای غافلی از توشه بی توشه‌ای

فتح جهان را تو کلید آمدی نز پی بیداد پدید آمدی

شاه بدانی که جفا کم کنی گرد گران ریش تو مرهم کنی

رسم ضعیفان به تو نازش بود رسم تو باید که نوازش بود

گوش به دریوزه انفــــاس دار گوشه نشینی دو سه را پاس دار

سنجر اقلیم خراسان گرفت کرد زیان کاین سخن آسان گرفت

داد در این دور برانداختست در پر سیمرغ وطن ساختست

شرم درین طارم ازرق نماند آب درین خاک معلق نماند

خیز نظامی ز حد افزون گری بر دل خوناب شده خون گری


موضوعات مرتبط: خبر، سیاسی، طنز تلخ، ـــــــثبتـــــ، #فرمایشات اسدالله خان، مناسبت، متفرقه
برچسب‌ها: بانوان, شیر زن, مخزن الاسرار, نظامی
ادامه مطلب
[ سه شنبه بیست و دوم آبان ۱۴۰۳ ] [ 19:19 ] [ ـــــثبتـــــ ] [ ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اسدالله خان : علاقمند اجتماعی- سیاسی+ سیاست روز +طنز تلخ روزگار نامناسب  بروفق مرادِ  حاکمان و زیر نظر لاشخوران مفسد جهت چپاول اموال و زیر پاگذاشتن (عدالت اجتماعی ) برای نیل به قدرت روز افزونِ دنیای  واپس گرا و اسلامِ به تحریف کشیده شده برای اقتدار گداصفتان تازه به دوران رسیده به مصداق( وای به روزی که گدا معتبر شود) روضه خوان هائی که در سر هرکوچه پاتق گدا ئی خود را به نوچه های خود سرقفلی می دادند تا جای دیگری را در چنته خود در آورند ، امروزه کشور را به خاک سیاه نشانده اند تا تلافی حقارت روزهای گدائی خود را در آورند ، سربازی نرفته اند و مردم  را به اجباری می برند ، نیمی از جامعه را که ناموسان مردم هستند را در درجه دوم از انسانیت محسوب می کنند ، به رسم چپاول خود ساخته ولی امر جامعه جهانی و(حومه) خود راخطاب می کنند .
  مستضعفین عالم را تحریک به ستیزه جوئی می کنند تا در جهان اسم ورسم پیدا کنند .غم واندوه را مسلک خود ساخته ودر پسِ پرده به عیاشی و خوشگذرانی ولذت طلبی پنهانی مشغول باشند حکومت سلطنتی برای خود رقم زده اند تا بر جهانیان سلطه پیدا کنند، این ماه ِ محاق روز از پس پرده بیرون خواهد آمد و رسوائی  چندین ساله خود را عیان خواهد کرد وآنگاه پس از آن جهانیان به تحقیق خواهند فهمید که طشت رسوائی این اَرازل و اُوباش چه خون هائی را به ناحق بر زمین ریخته اند و چگونه خونخواران ندای ننه من قریبم سرداده اند و با نام اسلام و سپر قرار دادن  خون به ناحق ریخته جوانان ، قرآن ها بر سر نیزه کرده اند که اسلام در خطر است و اینک  این مدعیان اسلام خود بزرگترین خطر برای جوامع مذهبی و باطلاق گسترده وعمیقی در جهان ایجاد کرده اند که واقعیت مذهب ومرام را زیر سئوال برده اند .به امید روزی که از تیر های برق در معابر عمومی آویزان شوند .تف وُ لعنت سرتا پایشان را فرا گیرد  .ندای آزادی بشر  در سراسر جهان  به گوش رسد...
لینک دوستان
لینک های مفید