.«ـــــــــــثبتـــــ سابق»کاتب ویژه اسدالله خان کاتب <head> <title>انجمن ادبی اسدالله خان

انجمن ادبی اسدالله خان
ادبی ، فرهنگی ، اجتماعی 
قالب وبلاگ

از شراب نیمه شب سر مست سر مستم هنوز

تاری از زلف سیاهش مانده در دستم هنوز  

من خراباتی و رندم عاشقی دیوانه ام

از می جام وجودش هم چنان مستم هنوز  

دیده ام رویایی رویش را شبی در شهر خواب

مست یاد روی ماهش بوده و هستم هنوز  

از می جام نگاهش سر خوشی ها می کنم

چون به غیر از با خیال او نپیوستم هنوز  

عشق جان افروز او دین ودلم بر باد داد

در میان کفر و ایمان هر دو پا بستم هنوز 

هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده درجانم
پرم ازحس دلگیری که نامش را نمیدانم 

تو اقیانوس سرشار از تلاطم های آرامی
ومن دریاچهٔ اشکی که دایم روبه طغیانم 

بزن نی بازغوغا کن.بزن دف شوربرپا کن
به هرسوزی بگریانم به هرسازی برقصانم 

ببین آیینه وار از حس تصویر تو لبریزم
تو آرامی من آرامم، پریشانی پریشانم 

اگرشعری سرودم ماجرای آن نگاهت بود
که این دیوانگی رامن زچشمان  تومیخوانم

گفت: معلّمی برای انجام کاری اداری به آن اداره رفت. وقتی وارد اتاق رئیس شد،فهمید که رئیس اداره از شاگردان قدیم او بوده. بنابراین با خوشحالی مشکل مکتوب خود را با او در میان گذاشت. ولی بر خلاف انتظار رئیس با سردی با او برخورد کرد و به او جواب منفی داد. 

 

آقامعلّم وقتی با نومیدی  از اتاق رئیس بیرون می آمد یکی از دوستانش را دید که در حال ورود به اتاق رئیس است. او وقتی از مشکل آقامعلّم آگاه شد،نامۀ او را گرفت و به داخل اتاق رفت و  پس از لحظاتی نامۀ امضاشده را به دست آقا معلم داد.

معلم با دلشکستگی از دوستش پرسید: رئیس که از شاگردان من بود،به من جواب منفی داد،ولی به تو جواب مثبت داد،چرا؟

دوستش گفت: برای این که تو عمری در کار پرورش انسان بودی و من در کار پرورش گاو!!

 


موضوعات مرتبط: خبر، سیاسی، غزل، طنز تلخ
برچسب‌ها: ــــثبتـــــ, غزل, روایت, حکایت
[ یکشنبه هجدهم مهر ۱۴۰۰ ] [ 14:22 ] [ ـــــثبتـــــ ] [ ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اسدالله خان : علاقمند اجتماعی- سیاسی+ سیاست روز +طنز تلخ روزگار نامناسب  بروفق مرادِ  حاکمان و زیر نظر لاشخوران مفسد جهت چپاول اموال و زیر پاگذاشتن (عدالت اجتماعی ) برای نیل به قدرت روز افزونِ دنیای  واپس گرا و اسلامِ به تحریف کشیده شده برای اقتدار گداصفتان تازه به دوران رسیده به مصداق( وای به روزی که گدا معتبر شود) روضه خوان هائی که در سر هرکوچه پاتق گدا ئی خود را به نوچه های خود سرقفلی می دادند تا جای دیگری را در چنته خود در آورند ، امروزه کشور را به خاک سیاه نشانده اند تا تلافی حقارت روزهای گدائی خود را در آورند ، سربازی نرفته اند و مردم  را به اجباری می برند ، نیمی از جامعه را که ناموسان مردم هستند را در درجه دوم از انسانیت محسوب می کنند ، به رسم چپاول خود ساخته ولی امر جامعه جهانی و(حومه) خود راخطاب می کنند .
  مستضعفین عالم را تحریک به ستیزه جوئی می کنند تا در جهان اسم ورسم پیدا کنند .غم واندوه را مسلک خود ساخته ودر پسِ پرده به عیاشی و خوشگذرانی ولذت طلبی پنهانی مشغول باشند حکومت سلطنتی برای خود رقم زده اند تا بر جهانیان سلطه پیدا کنند، این ماه ِ محاق روز از پس پرده بیرون خواهد آمد و رسوائی  چندین ساله خود را عیان خواهد کرد وآنگاه پس از آن جهانیان به تحقیق خواهند فهمید که طشت رسوائی این اَرازل و اُوباش چه خون هائی را به ناحق بر زمین ریخته اند و چگونه خونخواران ندای ننه من قریبم سرداده اند و با نام اسلام و سپر قرار دادن  خون به ناحق ریخته جوانان ، قرآن ها بر سر نیزه کرده اند که اسلام در خطر است و اینک  این مدعیان اسلام خود بزرگترین خطر برای جوامع مذهبی و باطلاق گسترده وعمیقی در جهان ایجاد کرده اند که واقعیت مذهب ومرام را زیر سئوال برده اند .به امید روزی که از تیر های برق در معابر عمومی آویزان شوند .تف وُ لعنت سرتا پایشان را فرا گیرد  .ندای آزادی بشر  در سراسر جهان  به گوش رسد...
لینک دوستان