حجاب: انجمن دی (ویژه نامه بانوان ) مجلس +حکومت +مردم=>بانوان

بازخوانی تجربه تلخ گشت ارشاد - که امروز کسی مسؤولیت آن را بر عهده نمی گیرد - به تنهایی مؤید این مدعاست که مداخله حکومت در امر حجاب، نه تنها به قوام و گسترش آن نیجامیده، بلکه حجاب را از یک مقوله دینی و معنوی به یک موضوع حکومتی تنزل داده و موجبات بدبینی عمومی به آن را نیز فراهم کرده است، بدان حد که بسیاری دینداران هم صراحتاً مخالفت خود را با ادامه فعالیت این گشت ها اعلام کرده اند.

ورود حکومت به امر حجاب - آن هم در شرایطی که طبق اعلام مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی بین 60 تا 70 درصد بانوان ایرانی حجاب شرعی را رعایت نمی کنند - باعث ایجاد تقابل بین بخش مهمی از جامعه و حکومت شده است که نمود عینی آن را در ماجرای غمبار مرحومه مهسا امینی و حوادث بعد از آن می بینیم و انکار آن، مانند نادیده انگاشتن روز در میانۀ صلاة ظهر است!

زنان حرمسرا ناصر الدین شاه قاجار

مطرب آهنگی بزن دمساز با افغان ها
تا رسد بر زهره فرياد شرر افشان ها

اختران چرخ را هر دم رسد بيم حريق
بس‌كه آتش می‌فشاند، سينه‌ی سوزان ها

همتی ای مرگ، تا از دل خروشی بركشم
كاين فضا تنگ است بهر عرصه‌ی جولان ها

كافرم خواندند روز بحث، كوته‌فكرها
غافلند اين قوم از عشق من و يزدان ها

اشک را نازم كه چون از سينه بيرون می‌جهد
عالمی را می‌کند طوفانی از باران ها

آنقدر داغم كه چون خنجر نهی بر گردنم
جای خون آتش فرو می‌ریزد از شريان ها!

من برای نان به صد سلطان نمی‌آرم نياز
آنِ من و آئين من دستانِ من، برهان ها

كلبه‌ای دارم ز مشت گل، كه كاخ خسروان
سر فرو آرد به كاخ بی در و دربان ها

خانه‌ی من خانه‌ی عشق و صفا و راستی‌ست
نان عبرت می‌خورد از خوان من، مهمان ها

گر چراغم نيست شب از ماه و روز از آفتاب
روز و شب جشن و چراغانی‌ست در ايوان ها

پيرهن را با بدن هر لحظه آتش می‌زنم
گر بريزد گرد و خاک فقر از دامان ها

قرعه‌ی شاعر به نام من (مقدس) می‌زنند
آفرين بر شعر اقدس شاعره: ايمان ها

****

رد نشو از میان قبرستان، مرده‌ها را تو بی‌قرار نکن
چادرت را به روی خاک نکش، روحشان را جریحه دار نکن
از قدمهای نرم تو بر خاک، تنشان توی قبر می‌لرزد
دست بر سنگها نزن بانو! به تب و لرزشان دچار نکن
عطر تو بوی زندگی دارد خطر جان گرفتگی دارد
مرده‌ها خوابشان زمستانی است، زودتر از خدا، بهار نکن
دلبری را به بید یاد نده، گوشه‌ی زلف را به باد نده
جان من! جان من به مو بند است قبض روح مرا دوبار نکن
عینک دودی ات پر از معناست، چهره‌ات با خسوف هم زیباست
پشت آن تاج گل نشو پنهان، ماه من! با گل استتار نکن
ظرف حلوا به دست می‌آیم، چای و خرما به دست می‌آیم
روح دیدی مگر که جا خوردی؟ روح من! از خودت فرار نکن
به خودش هی امید داده کسی روبروی تو ایستاده کسی
به سلامش بیا جواب بده، مرد را پیش مرده خوار نکن
باز کن لب که وقت خیرات است ذکر، شادی روح اموات است
زندگان هم نگاهشان به تو است، شکر و قند احتکار نکن
در نگاهت غرور می‌بینم اینقدر بد نباش شیرینم!
سوی فرهاد هم نگاهی کن خسروان را فقط شکار نکن
دل به چشم تو باختم اما، با غرور تو ساختم اما
آه مظلوم دردسر دارد سر این یک قلم قمار نکن
روز من هم شبی به سر برسد، صبح شاید به تو خبر برسد
«تا توانی دلی بدست آور» اعتمادی به روزگار نکن
شعرِ بر روی سنگ را دیدی؟ قبرکن با کلنگ را دیدی؟
گردان حبیب رفت، کسی فکر نمی‌کرد روزی اعضای این گردان حول محور او به یکی از مهم‌ترین حلقه‌های اطلاعاتی-امنیتی قدرت در ایران تبدیل شوند.