انجمن ادبی اسدالله خان
آقا اجازه: ریشت را بجنبان =ـــثبتـــ
خوشم به وعده ی وصلت،به این وصال ِمحال
رسیدنم به تو گرچه هزار سال ِ محال
بهار؛ فصلِ غریبی ست بین من با تو
در این خزان - زدگی های ِ خشکسال ِ محال
چکیده های خودت را بریز بر سر من
و قطره - قطره بنوشانم از زلال ِ محال
نگاه می کُنمت، سیبی و چه باید کرد
برای این عطش ِ سیب های کال ِ محال
چه می شود که تو یک عمر سهم من باشی!
زهی تصور باطل ، زهی خیال ِ محال
مزن به حافظ شیرین سخن تفأل که
همیشه، سهم من از عشق ، بوده فال محال
فقط تکبر پرواز° مانده در قفسم
که زنده ام به همین شوق ِ احتمال ِ محال
ببین تصور روی تو ذهن شاعر را
کشانده سمت غزل های ایده آل محال
چه می کنی که لبم گُر گرفته از لبهات
تو می کشانی ام آخر به ابتذال محال
یوم الله تشییع اُم القرای جهان :سِد علی آخر بجنبان ریش را
یك شب شاه عباس با لباس مبدل در كوچه های شهر مي گشت كه به سه دزد برخورد كرد كه قصد دزدی داشتند.
شاه عباس وانمود كردكه او هم دزد است و از آنان خواست كه او را وارد دار و دسته خود كنند.
دزدان گفتند :ما سه نفر هر يك خصلتی داريم كه به وقت ضرورت به كار می آيد.
شاه عباس پرسيد: چه خصلتی ؟
يكی گفت من از بوی ديوارخانه مي فهمم كه درآن خانه طلا و جواهر هست يا نه و به همين علت به كاهدان نمي زنيم .
ديگری گفت :من هم هر كس را يك بار ببينم بعداً در هر لباسی او را مي شناسم.
ديگری گفت: من هم از هر ديواری مي توانم بالا بروم.
از شاه عباس پرسيدند: تو چه خصوصيتی داری كه بتواند به حال ما مفيد باشد ؟
شاه فكری كرد و گفت: من اگر ريشم را بجنبانم كسی كه زندانی باشد آزاد مي شود.
دزدها او را به جمع خود پذيرفتند و پس از سرقت طلاها را در محلی مخفی كردند .
فردای آن شب شاه دستور داد كه ان سه دزد را دستگير كنند . وقتی دزدها را به دربار آوردند آن دزدی كه با يك بار ديدن همه را باز مي شناخت فهميد كه پادشاه رفيق شب گذشته آن ها است. پس اين شعر را خطاب به شاه خواند كه:
ما همه كرديم كار خويش را اِختلاس ازکیسه ی درویش را
برمَلا کن از دورونت کیش را سِد علی آخر بجنبان ريش را
اِمروزه چارپایان اختلاس مي كند، چاکران دزدی ،جانیان تجاوز، و يكی هم ريش میجنباند و آزاد می كند و ما مانده ايم و سفره های خالی از نان و مغزهای خالی از فکر و ایمان!
---------------------------------
یوم الله تشییع اُم القرای جهان :سِد علی آخر بجنبان ریش را +آقا اجاز باز ریشت را بجنبان :
ما همه كرديم كار خويش را اِختلاس ازکیسه ی درویش را
برمَلا کن از دورونت کیش را سِد علی آخر بجنبان ريش را
[چشم خود بستم که دیگر روی مستش ننگرم]
[ناگهان دل داد زد: دیوانه من می بینمش]

*کلیپ را نگاه کنید!! ببین این رو دیگه کجای دلم بزارم!! خدا لعنت کنه همه خیانت کارا رو!!!*👇
فیلم اعتراف سید حسن نصرالله:
*"آقا، خیالتان را راحت کنم، ما نان و غذا و اسلحه و همه چیزمان را از ایران میگیریم. راحت شدید؟ تمام شد؟"*
🔹این فیلم مربوط به سخنرانی سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب الله لبنان، در تیر ماه سال ١٣٩۵، در واکنش به تحریم و مسدود کردن حسابهای بانکی حزب الله و اجرای تحریم مالی آمریکا علیه حزبالله توسط مسئولان لبنانی، است.
🔹 اما چرا سید حسن رسما تامین مالی حزب الله توسط ایران را اعلام کرد؟!:
🔸سال ١٣٩۵ محمد عبدالهی، تحلیلگر سیاسی، در این رابطه نوشت:
در هفته های اخیر، همزمان با اجرای تحریم مالی آمریکا علیه حزبالله توسط مسئولان لبنانی، رئیس بانک مرکزی این کشور از مسدود شدن 100 حساب مرتبط با حزبالله خبر داد. در راس این حسابها، حساب بیمارستان �الرسول الاعظم� قرار دارد که بزرگترین بیمارستان متعلق به حزب الله است و مجروحان شرکتکننده در جنگ سوریه در این بیمارستان درمان میشوند.
🔸بی شک، قانون امریکایی ممنوعیت تامین مالی بین المللی حزب الله، اهداف متعددی را در لبنان و علیه مقاومت دنبال می کند؛ هم تحت فشار قرار دادن حزب الله از جهت مالی، هم ایجاد اختلافات سیاسی کهنه و جنگ حزبی و هم تحریک افکار عمومی علیه مقاومت حزب الله هم در لبنان و هم در سوریه.
موضوعات مرتبط:
خبر،
سیاسی،
غزل،
طنز تلخ
برچسبها:
آقا اجازه,
ریشت را بجنبان,
ـــثبتـــ