.«ـــــــــــثبتـــــ سابق»کاتب ویژه اسدالله خان کاتب <head> <title>انجمن ادبی اسدالله خان

انجمن ادبی اسدالله خان
ادبی ، فرهنگی ، اجتماعی 
قالب وبلاگ

انجمن ادبی اسدالله خان (تذکره : ـــثبتــــ)ایران (شعرا)هزار وُ چارصد جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

تبادل لینک 

من نگویم که مرا از قفس آزادکنید

قفسم برده به باغی و دلم شادکنید

فصل گل می گذرد همنفسان بهر خدا

بنشینید به باغی و مرا یادکنید

عندلیبان‌!گل سوری به چمن کرد ورود

بهر شاباش قدومش همه فریادکنید

یاد از این مرغ گرفتارکنید ای مرغان

چون تماشای گل و لاله و شمشادکنید

هرکه دارد زشما مرغ اسیری به قفس

برده در باغ و به یاد منش آزادکنید

آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک

فکر ویران شدن خانهٔ صیادکنید

شمع اگر کشته شد از باد مدارید عجب

یاد پروانهٔ هستی شده بر بادکنید

بیستون بر سر راه است مباد از شیرین

خبری گفته و غمگین دل فرهادکنید

جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه

ای بزرگان وطن بهر خدا دادکنید

گر شد از جورشما خانهٔ موری ویران

خانهٔ خویش محالست که آباد کنید

کنج وبرانهٔ زندان شد اگر سهم بهار

شکر آزادی و آن گنج خدادادکنید

***گویند مرا چو زاد مادر ..

 پستان به دهان ‌گرفتن آموخت ..

شب ها بر گاهواره من ..

 بیدارنشست و خفتن آموخت ..

 بر غنچه گل شکفتن آموخت ..

دستم بگرفت و پا به پا برد ..

  تا شیوه راه‌ رفتن آموخت ..

یک حرف و دو حرف بر زبانم ..

 الفاظ نهاد و گفتن آموخت ..

پس هستی من ز هستی اوست ..

   تا هستم و هست دارمش دوست ..

*ایرج میرزا

*** 

   خلاف دوستی کردن به ترک دوستان گفتن 

نبایستی نمود این روی و دیگر باز بنهفت

گدایی پادشاهی را به شوخی دوست می‌دارد

نه بی او می‌توان بودن نه با او می‌توان گفتن

هزارم درد می‌باشد که می‌گویم نهان دارم

لبم با هم نمی‌آید چو غنچه روز بشکفتن

ز دستم بر نمی‌خیزد که انصاف از تو بستانم

روا داری گناه خویش و آنگه بر من آشفتن

که می‌گوید به بالای تو ماند سرو بستانی

بیاور در چمن سروی که بتواند چنین رفتن

چنانت دوست می‌دارم که وصلم دل نمی‌خواهد

کمال دوستی باشد مراد از دوست نگرفتن

مراد خسرو از شیرین کناری بود و آغوشی

محبت کار فرهاد است و کوه بیستون سفتن

نصیحت گفتن آسان است سرگردان عاشق را

ولیکن با که می‌گویی که نتواند پذیرفتن

شکایت پیش از این حالت به نزدیکان و غمخواران

ز دست خواب می‌کردم کنون از دست ناخفتن

گر از شمشیر برگردی نه عالی همتی سعدی

تو کز نیشی بیازردی نخواهی انگبین رفتن


موضوعات مرتبط: غزل، ـــــــثبتـــــ، #فرمایشات اسدالله خان، مناسبت، موسیقی، ادبی- شعر، کاتب ویژه
برچسب‌ها: انجمن ادبی اسدالله خان, تذکره, ـــثبتــــ, ایران
[ یکشنبه یکم اسفند ۱۴۰۰ ] [ 9:34 ] [ ـــــثبتـــــ ] [ ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اسدالله خان : علاقمند اجتماعی- سیاسی+ سیاست روز +طنز تلخ روزگار نامناسب  بروفق مرادِ  حاکمان و زیر نظر لاشخوران مفسد جهت چپاول اموال و زیر پاگذاشتن (عدالت اجتماعی ) برای نیل به قدرت روز افزونِ دنیای  واپس گرا و اسلامِ به تحریف کشیده شده برای اقتدار گداصفتان تازه به دوران رسیده به مصداق( وای به روزی که گدا معتبر شود) روضه خوان هائی که در سر هرکوچه پاتق گدا ئی خود را به نوچه های خود سرقفلی می دادند تا جای دیگری را در چنته خود در آورند ، امروزه کشور را به خاک سیاه نشانده اند تا تلافی حقارت روزهای گدائی خود را در آورند ، سربازی نرفته اند و مردم  را به اجباری می برند ، نیمی از جامعه را که ناموسان مردم هستند را در درجه دوم از انسانیت محسوب می کنند ، به رسم چپاول خود ساخته ولی امر جامعه جهانی و(حومه) خود راخطاب می کنند .
  مستضعفین عالم را تحریک به ستیزه جوئی می کنند تا در جهان اسم ورسم پیدا کنند .غم واندوه را مسلک خود ساخته ودر پسِ پرده به عیاشی و خوشگذرانی ولذت طلبی پنهانی مشغول باشند حکومت سلطنتی برای خود رقم زده اند تا بر جهانیان سلطه پیدا کنند، این ماه ِ محاق روز از پس پرده بیرون خواهد آمد و رسوائی  چندین ساله خود را عیان خواهد کرد وآنگاه پس از آن جهانیان به تحقیق خواهند فهمید که طشت رسوائی این اَرازل و اُوباش چه خون هائی را به ناحق بر زمین ریخته اند و چگونه خونخواران ندای ننه من قریبم سرداده اند و با نام اسلام و سپر قرار دادن  خون به ناحق ریخته جوانان ، قرآن ها بر سر نیزه کرده اند که اسلام در خطر است و اینک  این مدعیان اسلام خود بزرگترین خطر برای جوامع مذهبی و باطلاق گسترده وعمیقی در جهان ایجاد کرده اند که واقعیت مذهب ومرام را زیر سئوال برده اند .به امید روزی که از تیر های برق در معابر عمومی آویزان شوند .تف وُ لعنت سرتا پایشان را فرا گیرد  .ندای آزادی بشر  در سراسر جهان  به گوش رسد...
لینک دوستان