.«ـــــــــــثبتـــــ سابق»کاتب ویژه اسدالله خان کاتب <head> <title>انجمن ادبی اسدالله خان

انجمن ادبی اسدالله خان
ادبی ، فرهنگی ، اجتماعی 
قالب وبلاگ

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ انجمن ادبی اسدالله خان  #تصویر (غزل:شاعرانگی )  => ــثبتـــجدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

بیار باده که هنگامِ وصلِ جانان است
سرور و شادی و عیش و نشاط، در جان است

به بوستان بگذشتم، به‌شاخ گل دیدم
غزل‌سرا به‌چمن، بلبل خوش‌الحان است

دلی نماند ز تیرِ غمت نباشد چاک
که چاکِ تیرِ بلایت، دلِ اسیران است

دلی که گشته به مُهرِ محبتت مَمهور
رها زِ وسوسه و مکر و کیدِ شیطان است

زِ نورِ عشقِ تو روشن ضمیر و مسرورم
مرا چه باک زِ خصم و چه غم زِ بُهتان است

تلطفی کن و بر عاشقان جفا منما
که حاصلِ ستمت، یأس و بیم و حرمان است

مَرو زِ پیشِ دلِ عاشقِ ستم‌دیده
که وحشتش زِ بلایِ فراق و هجران است

فقیر کویِ تو، ای شهریارِ کشورِ حُسن
امیرِ کشورِ جان و دل، سلیمان است

فدای همت آن عارفِ خُدابینم
که بی‌نیاز زِ فردوس و حور و غلمان است

ستم مکن، که مرا صبر و تاب و طاقت نیست
دلم زِ هجر تو، غمدیده و پریشان است

سرود هاتف غیبی: علیِ عالی‌قَدر
امام و رهبر و سر حلقۀ فقیران است

تویی طبیبِ دلِ من، مرا مداوا کن
که یک اشارۀ چشمت، علاج و درمان است

همیشه خاک دَرت سجده‌گاهِ من باشد
که بِه زِ جنت و فردوس و باغ رضوان است

دلم زِ عشق تو جاوید و زنده می‌باشد
دلی که عشق ندارد، چو جسمِ بی‌جان است

زبان من شده کوته ز مدح و منقبتت
که ذکر دائم تو در تمامِ ادیان است

زِ چشمِ مست تو دیدم، بلا و آفت و رنج
هزار رخنه به جانم، زِ تیر مژگان است

چو خضر، زنده و جاوید و کامران گردم
که چشمۀ لبِ لعلِ تو، آبِ حیوان است

تویی چو موسیِ عمران، عصایِ قدرتِ تو
برای کشتن فرعونِ نَفس، ثعبان است

یگانه نابغۀ عالمی، زِ حکمت و فضل
زِ علم و دانش و عقلِ تو، مات لقمان است

چه غم ز وسوسه نفس و اهرمن دارم؟
خدایِ لطفِ تو، جانِ مرا نگهبان است

نهفته شد به دلم، گنجِ عشق و آزادی
همیشه گنجِ نهان، در مکانِ ویران است

جهان چو جسم بوَد، جان آن بوَد ایران
که قطبِ عالمِ امکان، به مُلکِ ایران است

بسانِ شاهدِ محبوبِ ما، نباشد کس
که سایۀ کرمش بر سرِ مُحبان است

به چشم، سرمه کنم خاکِ پاکِ پایش را
که کیمیایِ شرف، خاکِ پایِ جانان است

ز پرتو رخِ رخشندۀ تو، شمس فلک
چو کسب نور کند، نور بخش کیهان است

بخواند خطبه به بزم محبتت برجیس
رکاب‌دارِ تو بر اوجِ چرخ، کیوان است

به رویِ ماهِ رخت را کجا کنم تشبیه؟
خجل زِ جلوۀ رویِ تو، ماهِ تابان است

نظر به جانب مریخ کردم و دیدم
ز یک اشاره تو، رهبرِ دلیران است

به حال وجد و طرب، نغمه‌خوان بوَد ناهید
همیشه نغمه‌سرا در فضایِ کیهان است

سروشِ عالم غیبم به گوش دل می‌گفت:
که شاهِ کشورِ عرفان، ولیِ یزدان است

کسی‌که دستِ طلب زد به دامنش همه عُمر
به بوستانِ ولا، سرخوش و نواخوان است

کلامِ مِهر و محبت، بیانِ عشق و امید
نوایِ شاعری«اسدالله خان سخن‌دان است

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ انجمن ادبی اسدالله خان  #تصویر (گزارش:شاعرانگی )  الفرار : رهبر،ابتر => ــثبتـــجدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

  

 تصویر : رهبر فراری (جمبوری اسهالی) 

     واکسن  << بدو(همآهنگ  ــــثبتـــ  اختلاس ازین ولایت امام دُمبه شُنصدم

 


 

 


برچسب‌ها: انجمن ادبی اسدالله خان, تصویر, گزارش, الفرار
[ یکشنبه شانزدهم خرداد ۱۴۰۰ ] [ 8:29 ] [ ـــــثبتـــــ ] [ ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اسدالله خان : علاقمند اجتماعی- سیاسی+ سیاست روز +طنز تلخ روزگار نامناسب  بروفق مرادِ  حاکمان و زیر نظر لاشخوران مفسد جهت چپاول اموال و زیر پاگذاشتن (عدالت اجتماعی ) برای نیل به قدرت روز افزونِ دنیای  واپس گرا و اسلامِ به تحریف کشیده شده برای اقتدار گداصفتان تازه به دوران رسیده به مصداق( وای به روزی که گدا معتبر شود) روضه خوان هائی که در سر هرکوچه پاتق گدا ئی خود را به نوچه های خود سرقفلی می دادند تا جای دیگری را در چنته خود در آورند ، امروزه کشور را به خاک سیاه نشانده اند تا تلافی حقارت روزهای گدائی خود را در آورند ، سربازی نرفته اند و مردم  را به اجباری می برند ، نیمی از جامعه را که ناموسان مردم هستند را در درجه دوم از انسانیت محسوب می کنند ، به رسم چپاول خود ساخته ولی امر جامعه جهانی و(حومه) خود راخطاب می کنند .
  مستضعفین عالم را تحریک به ستیزه جوئی می کنند تا در جهان اسم ورسم پیدا کنند .غم واندوه را مسلک خود ساخته ودر پسِ پرده به عیاشی و خوشگذرانی ولذت طلبی پنهانی مشغول باشند حکومت سلطنتی برای خود رقم زده اند تا بر جهانیان سلطه پیدا کنند، این ماه ِ محاق روز از پس پرده بیرون خواهد آمد و رسوائی  چندین ساله خود را عیان خواهد کرد وآنگاه پس از آن جهانیان به تحقیق خواهند فهمید که طشت رسوائی این اَرازل و اُوباش چه خون هائی را به ناحق بر زمین ریخته اند و چگونه خونخواران ندای ننه من قریبم سرداده اند و با نام اسلام و سپر قرار دادن  خون به ناحق ریخته جوانان ، قرآن ها بر سر نیزه کرده اند که اسلام در خطر است و اینک  این مدعیان اسلام خود بزرگترین خطر برای جوامع مذهبی و باطلاق گسترده وعمیقی در جهان ایجاد کرده اند که واقعیت مذهب ومرام را زیر سئوال برده اند .به امید روزی که از تیر های برق در معابر عمومی آویزان شوند .تف وُ لعنت سرتا پایشان را فرا گیرد  .ندای آزادی بشر  در سراسر جهان  به گوش رسد...
لینک دوستان