.«ـــــــــــثبتـــــ سابق»کاتب ویژه اسدالله خان کاتب <head> <title>انجمن ادبی اسدالله خان

انجمن ادبی اسدالله خان
ادبی ، فرهنگی ، اجتماعی 
قالب وبلاگ
شما که مسئولید و پشت میزید سالی چرا دویست تومن می ریزید ؟!!دادن اون اینجور ی که رواله پول یه مانتو برای عیاله

نفهمیدیم که آخرش چتو شد؟!!� یکی می گه :�تکوندنش ، ولو شد�

می گن بسه ، وقته پذیراییه نوبت کیک ومیوه و چاییه

رئیس کانون با لبای خندون می ره دوباره پشت اون تریبون

عذرمی خواد ازاینکه تاخیر شده ساعت برنامه کمی دیر شده

مسئولا رو بازم صدا می کنه جا براشون تو صحنه وا می کنه

� گرچه شما ز هدیه بی نیازید تومعرفت همیشه یکه تازید

فقط به رسم ادب وارادت با آرزوی شادی و سعادت

بعضیاتونو ما صدا می کنیم یه هدیه تقدیم شما می کنیم

تعدادتون چون که کمی زیاده هیچ کسی هم پولی براش نداده

برنامه مون ویژه ی پیشکسوتاست تقدیر هفتاد ساله ها به با لاست

جایزشم اهدایی رئیسه یه جلد کتاب خوشگل و نفیسه!!�

یکی خودش رو خوب جابجا کرد اومد منو یواشکی صدا کرد

باخنده گفتش حالا که جوونی پاسخ این سوالمو می دونی ؟!!

این جوری که برنامه چیده می شه نوبت ما چند سال دیگه می شه؟!!
****

زندگی سریال ادامه داره عنوانشم :�گذشت روزگاره عادت زندگیت به هم می خوره ساعت زندگیت به هم می خوره روزا می خوابی و شبا پا می شی مشتری دایم سیما می شی
دستات کمی دچارلرزش می شه قدم زدن برات یه ورزش می شه کلاغا وقتی که می شن غزلخون شال وکلا کرده ، می ری خیابون برای اینکه دوستاتو ببینی می ری تو پارک و ساعتی می شینی

تاکه نشون بدی که مونده مردی باچند تا نون تازه برمی گردی

*****

حرفای من ، روایت زندگی ست شعر که نه ، حکایت زندگی ست

گاهی اگه تلخ و اگه شیرینه تقدیر آدما فقط همینه

قصه ی ما قصه ی روزگاره گاهی زمستونه ، گاهی بهاره

درس زمونه سوختنه ، ساختنه نمی دونم بردنه یا باختنه ؟!

نشسته برف پیری رو سرامون ریخته همه کرکا مون و پرامون

مونده ازون دویدنا برامون دندونای مصنوعی و عصامون...



جسا رت منو شما ببخشید گفتم کمی به لحظه ها بخندید

شاگردی تون برام یه افتخاره اسم شما همیشه ماندگاره

باغچه ی قلبمون اگر باصفاست کرامت دستای سبز شماست

قربون اون نگاه بی ریاتون ازسر ما کم نشه سایه هاتون


کاشکی که لایق دعاتون بشم لایق بوسه ای به پاتون بشم ...
توگیر ودار لحظه های جاری بی خبر از گذشت روزگاری
یه روز بهت می گن که : �تو اداره رئیس کارگزینی کارت داره �
می ری کنار میز اون می شینی پرونده تو روی میزش می بینی
بده یه جعبه شیرینی ، مژدگانی تو دیگه جزء بازنشستگانی
حالا برو حساب تازه وا کن حساب قبلیتو دیگه رها کن
توکه خودت یه دنیا لطف و مهری ازین به بعد مشتری �سپهری�
مرور می شه خاطره های کارت گذشت سی ساله ی روزگارت
صفحه ی آخرش ، بگم خلاصه فقط یه لوح خالیه سپا سه
یه جمله ی قشنگ و شاعرانه تشکر از : � تلاش صادقانه �
پاداش بازنشستگی
عینکتو بر می داری ، می خندی به پاداشت حالا تو دل می بندی
یه روز می گن که پاداشت سهامه سهام یه کارخونه ی بنامه

بعد می گن پوله که چاره سازه می تونه آینده تونو بسازه
منتظری ، اونا که پشت میزن خون به دلت می کنن تا بریزن
یه جا نمی دن که چشت ببینه وعده می دن ، کار اونا همینه
پاداش نگو ، که گوشت قربونیه باعث غصه و پریشونیه
عیال وبچه ها که خیلی تیزن هزارتابرنامه براش می ریزن
یکی می گه نما رو سنگش کنیم خونه رو از دوباره رنگش کنیم

موضوعات مرتبط: خبر، سیاسی، شعر، تصویر(عکس)، طنز(فکاهی)  جُک، متفرقه
برچسب‌ها: ــــثبتـــــ, دختران و زنان, لبنانی, محشر می شوددر
[ پنجشنبه شانزدهم آذر ۱۴۰۲ ] [ 16:3 ] [ ـــــثبتـــــ ] [ ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

اسدالله خان : علاقمند اجتماعی- سیاسی+ سیاست روز +طنز تلخ روزگار نامناسب  بروفق مرادِ  حاکمان و زیر نظر لاشخوران مفسد جهت چپاول اموال و زیر پاگذاشتن (عدالت اجتماعی ) برای نیل به قدرت روز افزونِ دنیای  واپس گرا و اسلامِ به تحریف کشیده شده برای اقتدار گداصفتان تازه به دوران رسیده به مصداق( وای به روزی که گدا معتبر شود) روضه خوان هائی که در سر هرکوچه پاتق گدا ئی خود را به نوچه های خود سرقفلی می دادند تا جای دیگری را در چنته خود در آورند ، امروزه کشور را به خاک سیاه نشانده اند تا تلافی حقارت روزهای گدائی خود را در آورند ، سربازی نرفته اند و مردم  را به اجباری می برند ، نیمی از جامعه را که ناموسان مردم هستند را در درجه دوم از انسانیت محسوب می کنند ، به رسم چپاول خود ساخته ولی امر جامعه جهانی و(حومه) خود راخطاب می کنند .
  مستضعفین عالم را تحریک به ستیزه جوئی می کنند تا در جهان اسم ورسم پیدا کنند .غم واندوه را مسلک خود ساخته ودر پسِ پرده به عیاشی و خوشگذرانی ولذت طلبی پنهانی مشغول باشند حکومت سلطنتی برای خود رقم زده اند تا بر جهانیان سلطه پیدا کنند، این ماه ِ محاق روز از پس پرده بیرون خواهد آمد و رسوائی  چندین ساله خود را عیان خواهد کرد وآنگاه پس از آن جهانیان به تحقیق خواهند فهمید که طشت رسوائی این اَرازل و اُوباش چه خون هائی را به ناحق بر زمین ریخته اند و چگونه خونخواران ندای ننه من قریبم سرداده اند و با نام اسلام و سپر قرار دادن  خون به ناحق ریخته جوانان ، قرآن ها بر سر نیزه کرده اند که اسلام در خطر است و اینک  این مدعیان اسلام خود بزرگترین خطر برای جوامع مذهبی و باطلاق گسترده وعمیقی در جهان ایجاد کرده اند که واقعیت مذهب ومرام را زیر سئوال برده اند .به امید روزی که از تیر های برق در معابر عمومی آویزان شوند .تف وُ لعنت سرتا پایشان را فرا گیرد  .ندای آزادی بشر  در سراسر جهان  به گوش رسد...
لینک دوستان